خاطرات من و ني ني

نشد دیگه!

  چه اشکالی داره؟ خب نشد دیگه. نشد شوهر ججونو غافلگیر کنم. چون این ماه هم نی نی نیومد. هر چی خدا بخواد. سالم باشه ایشالله هر وقت صلاح بود بیاد. ما که سعیمونو می کنیم. بقیه اش با خداست.   ...
27 بهمن 1391

خدایا شکر

    خداروشکر می کنم برای اینکه بابای نی نی راضی شد رفتیم پیش متخصص و یه چکاب کامل به اصرار من صورت پذیرفت و خداروشکر همه چی عالی بود. همه چی آرومه...........من چقد خوشحالم........................ خدایا شکر. خدایا شکر خدایا شکر ...
26 بهمن 1391

مسابقه وبلاگها

    نمی دونم این مسابقه داستانش چیه و کجا میخواد تموم شه ولی خوب منم دعوت شدم بهش فقط می دونم این یه مسابقه وبلاگی که باید توش توضیح بدیم چرا وبلاگمونو دوست داریم تنها شرط مسابقه هم دعوت کردن 3 تا از دوستامونه    دوست جونایی که دعوت کردم :   1-http://www.manoninimoon.niniweblog.com/ 2- http://www.asalkhanoom.niniweblog.com/ 3-http://www.nini6368.niniweblog.com/         و اما علت علاقه من به وبلاگم: مهمترین هدف من از نوشتن برای نی نی آینده توی این وبلاگ این بود که بتونم تمام حرفهای دلمو یه جا جز دفتر خاطرات داشته باشم و حفظ کنم تا یه ...
25 بهمن 1391

بگو بلد نيستم،خلاص!

امروز عصر با باباي ني ني رفته بوديم خيابون. قبلش يادمون بود ساعت مچي باباي ني ني رو برداريم كه باطري نو بندازه. آخه دوسال پيش مثل يه ماه پيش براي تولد من بابايي يه ست ساعت اصل سوئيس خيلي گرون خريد چون مي دونست من ساعت لازم دارم. حالا بعد 2 سال باطريش عمرش تموم شده بود. خيابون كه بوديم ديديم اون مغازه اي كه ازش ساعتها رو خريده بود براي تعميرات بسته است پس مجبور شديم بريم يه ساعت فروشي ديگه. آقاهه اول اومد پشت ساعتو باز كنه نتونست با زور و با مشقت بازش كرد ،من همش تو دلم مي گفتم بابايي حساس چطور هيچي بهش نمي گه؟ تا اينكه باطري رو جا انداخت حالا اومده در شو بذاره پشت ساعت، نمي شه. بازم با توسل به زور كارشو به نتيجه رسوند. تا...
23 بهمن 1391

راز بين من و ني ني

ني ني جونم،قلب مامان ،مي خوام يه رازي رو بهت بگم. اگه اگه اگه اين ماه تو دلم باشي و تا آخر بهمن خبري از چيزي نشه و معلوم بشه تو هستي ،تا يه هفته بعدش بايد صبر كنم برم آزمايش بدم. دقيقا همون موقع تولد باباييته. دعا مي كنم الان تو دلم باشي تا روز تولدش خبر اومدن تو رو بهش بگم و حسابي سورپرايزش كنم. زودي بيا ني ني باشه هر دو با هم بابايي رو شاد كنيم.   ...
22 بهمن 1391

خواب بابایی

سر صبحی باباییت بیدار شده می خنده. می گم چی شده ؟ می گه یه خواب بامزه ای دیدم. می گم چه خوابی؟ اگه گفتی بابایی چی خواب دیده بود؟  فرشته آسمون ما ، بابایی تو رو خواب دیده بود اینقدر ذوقیده بود. تازه نمی دونی بابات از اوناییه که با نوزادها رابطه خوبی نداره ،میگه بو می دن! و با کمال تعجب تو خواب دیده تو رو بغل گرفته و می گه وای چقدر نی نی مون با مزه بود! اینم از خواب دیدن بابایی نی نی ما. نی نی جونم هیچ می دونی بابایی اصولا خواب کم می بینه وقتی هم می بینه یادش نمی مونه. ببین چقدر ذوق کرده بود که به محض بیدار شدن برام تعریفش کرد. زودی بیا......... ...
22 بهمن 1391

باباهاي عجيب

آخه ني ني نازنينم ،چرا بابات اينجوريه؟ جزء دسته باباهاي عجيبه! ديگه نمي تونستم به هيچكي بگم گفتم بام اينجا براي تو بگم. آخه چند شب پيش بابايي كمي حالش بد شد رفتيم دكتر گفت بايد بره پيش متخصص براي احتاط بيشتر و اينكه يه چكاب بكنه خيالمون راحت بشه. حالا  كمي حالش بهتر شده هر كار مي كنم نمياد بريم پيش متخصص. بخدا خيلي غصه دارم.مگه ميشه  بهش يه لحظه فكر نكنم؟ چرا بابايي ها اينجوري اند؟ از دكتر مي ترسن؟ بدشون مياد؟ نمي دونم والا! با خودم مي گم اگه تو همين روزا سر و كله ات پيدا بشه و همه رو خوشحال كني شايد به حرمت وجود تو بتونم ببرمش. نمي دونم. زودي بيا باشه مامانم؟ ...
22 بهمن 1391

سلامتي

    سلامت بودن بزرگترن نعمتيه كه خد بهمون داده و تا از دستش نديم نمي فهميم كه داشتيمش. چرا اينطوري هستيم؟   سلامتي خودمون ،سلامتي اطرافيانمون.   اگه سلامتي خودمون برامون مهم باشه نه تنها شكر نعمت خدا رو به جا آورديم بلكه يه پيشگيري از مشكلات كرديم و هم اينكه اطرافيانمون رو به دردسر و غصه خوردن نينداختيم. مواظب خودتون باشين.. قدر سلامتيتونو بدونين.     ...
21 بهمن 1391

ني ني خاله!

  وااااااااااي چه حس خوبي داشتم. اين هفته مامان اينا اومدن خونم.........يعني هفته پيش و 4 شنبه من و باباي ني ني هم باهاشون برگشتيم شهر زادگاهم براي آزمون ارشد شوهر جون. اونجا كه بودم رفتم ديدن  يكي از دوستان خيلي گلم كه 6 ماهه مامان شده .ني ني رو بعد 6 ماه دوباره ديدم واااااااااااااي كه چه ناز شده بود مثل گربه چكمه پوش بهم نيگا مي كرد دل نمي كندم بر گردم خونه....... بد جور دلم هواي ني ني كرد. ايشالله هر وقت صلاح باشه   ...
20 بهمن 1391

شرح نام

  شرحی برای نام وبلاگم با سلام به خواننده عزیزی که الان داره صفحه وبلاگ منو می خونه. اول اینکه تشکر کنم بابت توجه شما به وبلاگم. دوم اینکه با خودم گفتم خوب اسم وبلاگم خاطرات من و نی نی هست شاید شبهاتی پیش بیاد که بابای نی نی  این وسط کجاست؟ آخه نویسنده مطالب من هستم و سوژه نوشته هام نی نی پس می شه من و نی نی و بابای نی نی اگه دلش واست هر وقت خواست شاید در آینده که نی نی در کار باشه بیاد و اینجا یه حاضری بزنه........ در هر صورت بابای نی نی تاج سر ماست یه موقع حمل بر خودخواهی من نشه که نی نی رو از خودم می دونم ......... بازم التماس دعای فراوون.   ...
17 بهمن 1391